روانشناسی؛ تربیت کودک و نوجوان

جامعه ای پیشرو نیازمند پرورشی سالم است...

روانشناسی؛ تربیت کودک و نوجوان

جامعه ای پیشرو نیازمند پرورشی سالم است...

سلام و سپاس از شما بازدید کننده محترم...
در آینده مطالبی را در وبلاگ شخصی خود در حیطه ی تربیت کودک و نوجوان به اشتراک خواهم گذاشت.
امید است تا آن زمان به مطالبی در زمینه های مختلف روانشناسی بپردازیم
ممنون از توجه شما

بایگانی

کریسمس...یــا... آیین پاگانیستی و مکتب کابالا؟!!

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۲۰ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

 

طبق روایات مکتوب امام رضا علیه السلام فرمودند: ولادت حضرت عیسی «ع» در شب ۲۵ ماه  ذی القعده رخ داده است ؛ یعنی ۵ ژوئیه نه ۲۵ دسامبر.

یهودیان تولد حضرت عیسی «ع» را عمداً تقارن زدند با آیین شرک پرستی و خودپرستی یا خدای خورشید که در فرهنگ های مختلف اسامی متفاوتی دارد ، در ایران مشهور شد به مهرپرستی یا میترائیسم؛ در مصر باستان خدای رَع یا رع پرستی ؛ در هند باستان خدای سوریا و در یونان خدای هلیوس .

امروز در واتیکان که زیر نظر فراماسونری فعالیت می کند چیزی به اسم حضرت عیسی و حضرت مسیح وجود ندارد.


چه ماجرایی پشت روایت مسیح و مریم نهفته است؟!

سمیرامیس که مادر نمرود بود بعد از این که نمرود می‌میرد دست به دروغ پراکنی می زند تا وقار خود را در جامعه بین النهرین و چه بسا در آیندگان حفظ کند.

می‌گوید: نمرود نمرده بلکه به درون خورشید رفته است؛

می‌گوید: نمرود آمد و با پرتوهای خورشیدی در من تابید و من باردار شدم.
 و اینجاست که ۲۵ دسامبر فرزندی به دنیا می آورد به نام تِموس و تموس فرزند نمرود و سمیرامیس پسر خدا یا پسر خدای خورشید می شود.

این مجسمه هایی که مثلا از حضرت مسیح و مریم وجود دارد تماماً جنایت علیه پیامبر خدا و حضرت مریم(س) است .
 مجسمه‌ای که امروز مریم خطابش می‌کنند سمیرامیس همسر و مادر نمرود و آن فرزند در آغوشش تموس فرزند خدای خورشید است.
اینها ذره‌ای به حضرت عیسی و مریم ایمان ندارند اگر هم که میبینید هر ساله جشن می‌گیرند و کریسمس و اینها ؛ در واقع احیای آیین شرک آلود و جن پرستی و بت پرستی شان است اما در پوشش مسیح.

۲۵ دسامبر روزی است که جن مولوخ یا جن مردوک یا جن حوروس به دنیا می‌آید و سمیرامیس و نمرود هر ساله در این روز به پای جن مولوخ کودک قربانی می‌کردند.
در همان زمان مردم به سمیرامیس ملکه بهشت می گفتند.
متاسفانه امروز کلیسا این لقب را به حضرت مریم داده است در صورتی که پشت پرده نیت شیطانی قرار دارد و ماهیت این جشنی که مشهور به کریسمس است باید برای مردم معنی شود که چیست؟!
درمعنای ظاهری آن عشای ربانی در روز مسیح است اما در  باطن برپایی عشای شیطانی در قاموس مسیح است، که در حقیقت کریسمس نیست بلکه ؛
 بلک مس( Black mass)یا جادوی سیاهِ شیطانی در سنت جن پرستی کابالا است.
امروز نماد عرفان یهودی و پاگانیستی کابالا  سمبل اصلی عید مسیح شده است یعنی( درخت ) ،  که متاسفانه هر ساله توسط جوامع مخفی اتفاق بزرگی در سراسر دنیا می افتد و آن مراسم جنیان  بر پایه ی مراسم شیطانی است.

 

 

نماد آیین کابالا

 

 

هر نمادی که در شیطان پرستی و کابالا وجود داشته و دارد امروزه جزو فرهنگ کریسمس شده است مانند «گوزنی» که نشان از بافومریا یا لوسیفر یا ابلیس است و «سانتا کلاوس» در اصل ربطی به آن کشیش که برایش داستان ساختند ندارد ، سانتا کلاوس در واقع شیطانی قرمزرنگ است به نام آکا.

قرن هاست جریان تحریف یهودیانِ کافرِ مشرک شخصیت حضرت عیسی و مریم را تغییر دادند و مردم نمی دانند و نسبت به این حرف ها موضع می گیرند.
 در اینجاست که خداوند افرادی مانند نمرود سمیرامیس و دیگر مشرکان تاریخ را تحدی می کند و حضرت عیسی «ع» را بدون پدر خلق میکند و اراده میکند که حضرت مریم «س» با عصمت تمام حضرت عیسی را به دنیا آورد تا جوابی باشد برای کفار و مشرکین که از خود داستان ساختند.

عِیسَى‌ ابْنُ‌ مَرْیَمَ‌ وَجِیهاً فِی‌ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ‌ الْمُقَرَّبِینَ‌ (آل عمران_آیه45)

پسر مریم( نه پسر خدا نه پسر خورشید) آبرومندش کردیم در دنیا و آخرت و مقربین پیشگاه الهی است هم اکنون 


کریسمس دیگر یک جشن مذهبی نیست!

واژه کریسمس از دو بخش کریس و مس تشکیل شده که به معنای مراسم عشای ربانی در روز مسیح است. که بعدها به معنای «جشن مسیح» استعمال شده است.

مردم بسیاری در آمریکای شمالی و جنوبی، اروپا، آسیا و دیگر مناطق جهان کریسمس را به عنوان مهم ‌ترین رویداد سالانه مسیحی جشن می گیرند.

 این جشن از اوایل قرن بیستم میلادی به بعد به تدریج وجهه مذهبی خود را از دست داده و هم اکنون بیشتر به عنوان یک جشن غیر مذهبی برگزار می شود. به طوری که امروزه بحث غیر مذهبی شدن کریسمس یکی از بزرگترین دغدغه های رهبران کلیسا در دنیای غرب است.

در سال های اخیر برخی سعی در حذف بخش "کریس" و درنتیجه پشتوانه مذهبی از عبارت کریسمس داشته اند

نگاه غیر مذهبی آمریکایی ها به کریسمس در اواخر قرن بیستم منجر به مناقشه های قانونی شد. عده ای بحث هایی در مورد ماهیت کریسمس و شناسایی آن به عنوان یک جشن دینی یا سکولار به پیش کشیدند و به رسمیت شناختن کریسمس را به عنوان تعطیلات فدرال نقض قانون جدایی کلیسا و دولت در آمریکا دانستند.

 دادگاه عالی آمریکا در روز 19 دسامبر 2000 تعطیلات رسمی و عمومی کریسمس را نقض کننده قانون جدایی دین از حکومت ندانست و اعلام کرد که این روز یک هدف کاملا سکولار و غیر مذهبی را مد نظر دارد. این رای دادگاه عالی به مذاق مسیحیان معتقد خوش نیامده است. هرچند آنان از تعطیل بودن کریسمس حمایت می کنند اما غیر مذهبی شناختن این روز را ضربه به کیش مسیحی می دانند.

در سال 2005 عده ای از این مسیحیان آمریکایی تظاهراتی علیه سکولار اعلام شدن کریسمس به راه انداختند و اعلام کردند کریسمس با اهداف سکولار و برنامه های ضد مسیحی مورد تهدید واقع شده است. اما غرب بیشتر به تاثیر اقتصادی کریسمس اهمیت می دهد تا وجهه مذهبی آن.

به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از شینهوا، بر اساس یک نظرسنجی انجام شده توسط موسسه تحقیقات سهام "اِوِرکور" از خرده فروشان در آمریکا، فروش درخت کریسمس در سال 2020 تاکنون 29 درصد افزایش یافته است.


 

پ.ن:  همانطور که از شواهد و مطالب پیداست درخت کریسمس ، خدای حوروس ، میترائیسم و دیگر آیین هایی که ذکر شد  در حقیقت توتم هستند.

 

توتم‌پرستی نظامی از باورهاست که قائل به نوعی ارتباط معنوی و خویشاوندی بین گروهی از انسان‌ها با یک موجود فیزیکی دیگر (اغلب حیوان و در مواردی گیاه یا شیء) موسوم به توتم می‌شود.

توتمیسم تکامل خاصی از رابطهٔ کلی تر میان انسان و گونه‌های طبیعی است.

توتمیسم بخشی از یک نظام ساختاری است که نه تنها رابطهٔ انسان‌ها را با یکدیگر بلکه رابطهٔ آدمی را با محیط او نیز سازمان می‌دهد.

تصدیق این رابطه ممکن است شکل‌های مختلف به خود بگیرد.

غالباً به این صورت‌ها بیان می‌شود:

دستورهای مربوط به حرمت و احترام، یعنی تابوها مانند منع کشتن یا خوردن هر نوع حیوانی از گونهٔ مورد نظر (و یا دست زدن به هر نوع گیاهی از گونهٔ مورد احترام)
اعتقادهای خویشاوندی، مبنی بر این که گروه انسانی اخلاف نیای افسانه‌ای توتمی اند، یا این که آنها و اعضای گونه‌های طبیعی با هم برادرند.

جلوه‌های دیگر این رابطه عبارتند از:

استفاده از توتم به صورت نماد گروهی؛ اعتقاد به این که توتم حامی اعضای گروه‌است. اعتراف به داشتن تعهدی برای انجام «مناسک اضافی» که سبب می‌شود که گونهٔ توتم تکثیر گردد.


ریشه ی توتم و تابو به کجا برمی گردد؟!

از دید فروید، انسان ابتدایی، در دسته آغازین زندگی می کرد. این دسته متشکل از نری مسلط (پدر) بود که شماری از ماده ها را در انحصار خود داشت . این پدر نیرومند، پسران خود را از ماده ها دور نگاه می داشت. روزی این پسران متحد شده پدر را کشتند و سپس وی را خوردند. دلیل این آدم خواری، به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت وی را تصاحب خواهند کرد. پس از مدتی، آنها از عمل خویش پیشیمان شده و جهت کفاره عمل خویش،

دو ممنوعیت را ابداع کردند:

یکی این که نمادی به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند؛ این نماد، توتم است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام اعلام کردند، و دیگر این که ازدواج درون گروهی را حرام کردند (تابو) و با تحریم ماده های آزاد شده، از ثمرات پیروزی شان چشم پوشی کردند.


 

_خبرگزاری پانا

_فارس

_کتاب توتم و تابو اثر زیگموند فروید

​​​​​​

کودک و مفاهیم انتزاعی(مصاحبه)

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

سلام و احترام خدمت شما عزیزان
 طی مصاحبه ی اخیری که بنده با سه
 کودک در رده سنی سه و نیم ، چهار و نیم ساله و ده ساله به نام های ترنم ، زینب و متین؛ در ارتباط با مفاهیمی چون(خدا_محرم_عید_جشن تولد_فرشته و..) داشتم ؛تمایل دارم نتیجه اش را با شما بزرگواران به اشتراک بگذارم.


در این مصاحبه متوجه خواهیم شد که محیط و اطرافیان چقدر در یادگیری فرد تاثیر گذار است و همچنین ذهنِ پویا و خلاق کودک چطور دانشمندوار در تکاپو یادگیری و شناخت جهان است.

 

مصاحبه ی شماره 1 :

_من : ترنم تا حالا با فرشته ها حرف زدی؟!
اصلا میدونی فرشته چیه؟!
+ترنم : اره خاله من یه فرشته دارم خیلی خوشگله
هر روز باهاش خاله بازی میکنم (اشاره به عروسکی داره که پدرش به او هدیه داده و بال داره،که اصطلاحا دربین مردم به عروسک فرشته رایجه) 

_من : ترنم میدونی عید چیه؟
+ترنم : اره
_من : خب برا عید  تو چیکار میکنی؟!
+ ترنم: گل درست میکنم(اشاره به سبزه)
گندم آرد میکنم
( بعد از اینکه ترنم این حرف رو زد با تعجب رو به مادرش کردم ایشون لبخندی زد و گفت  ترنم مراحل پخت سمنو را از نزدیک مشاهده کرده ؛خود مادر هم متعجب شده بود از پاسخ فرزندش که چگونه این مسله را به خاطر دارد.)
لباس نو میخرم

_من : ترنم بگو ببینم تاحالا مامان و بابا برات جشن تولد گرفتن؟!
+ ترنم: آره

_من :  تولدت بهت خوش گذشت عزیزم ؟! 
+ ترنم : آره خاله؛ بادکنک درست کردیم

_من : کیک هم خوردی؟!
+ ترنم:  اول آهنگ میزارن بعد کیک میخورن 


مصاحبه ی شماره 2 :

_ من: زینب عزیزم  میدونی به چی میگن عید؟!
+زینب : آره
_ من : به چی؟!
+زینب : عید ینی تولد
_من : تولد!!!!!
خب حالا بگو ببینم تاحالا مامان و بابا برات تولد گرفتن ؟؟
+زینب : آره خاله، میدونی امسال میخوام تولد بگیرم
من میخوام ژله درست کنم، زهرا(خواهرش) هم کیک درست کنه برام
_من : مامانت چی پس؟!
+ زینب : اوممممم مامانممم؛ نمیدونم
(بعد که راجب تاریخ تولد زینب از مادرش پرسیدم ؛پاسخ داد: زینب در عید نوروز به دنیا اومده و هروقت از ما درباره زمان تولدش میپرسه؛ بهش میگیم تولدت عیده. به خاطر همین مطلب است که: عید یعنی تولد؛ در ذهن او قرار گرفته و تثبیت شده است)

_من : زینب وقتی محرم میشه تو چیکار میکنی؟!
+ زینب : نمیدونم!

_من : ببین محرم که میشه تو میری تو خیابون چیکار میکنی ؟ چی میبینی؟!
+ زینب : با اشتیاق دست هاش رو باز میکنه و به سینه میزنه میگه حسین حسین

+من : به زینب یک کتاب که عکس ها و مدل های متنوع شلوار و دامن رو داشت نشون دادم و ازش پرسیدم : بنظرت کدومشون برا جشن تولدت خوبه که شما بپوشی؟
زینب ورق زد و ورق زد تا رسید به بخش دامن ها و مجلسی ترینش رو انتخاب کرد
ازش پرسیدم چرا اینو انتخاب کردی؟ جواب داد: اخه خاله اینا قشنگ ترن و تو مهمونی میپوشن.

 

مصاحبه ی شماره 3 :

زمانی که نظر متین ده سالمون را در ارتباط با این مفاهیم پرسیدم این چنین پاسخ هایی را به من داد:

خدا: ما هرچه داریم از خداوند بخشنده مهربان داریم

خوبی: خوبی یعنی به دیگران کمک کنیم ، به دیگران هدیه بدیم


بدی: دیگران رو غمگین و ناراحت کنیم و دل کسی را بشکنیم

فرشته: موجودی است که از طرف خدا که به ما انسان ها یاری می رساند و فرمان خدا را اجرا می کند


عیدنوروز: روزی است که مردم به دیدار خویشان خود می روند و کره زمین ۳۶۵ روز به دور خود می چرخد

شب یلدا: بلند ترین شب سال است

 

(زمانی که در ارتباط با مفهوم خدا از ترنم و زینب سوال پرسیدم ؛پاسخشان به من نمیدانم بود)

 

همانطور که ملاحظه فرمودید
و طبق نظریه رشد پیاژه کودکی که در دوره عملیات عینی(2تا11سال) قرار دارد و در این مرحله کودک تنها بر اساس آنچه که مشاهده می‌کند و می‌تواند موضوعات را لمس کند پاسخ صحیحی می‌دهد اما در خصوص موضوعاتی که عینیت ندارند و ملموس نمی‌باشند یعنی موضوعات مجرد و انتزاعی توانایی ارائه پاسخ مناسبی را ندارد. 
و با افزایش سن؛ این دوره به تکامل خود میرسد و کودک میتواند در قبال مساعل انتزاعی پاسخی مناسب و صحیح ارائه دهد.

 قطعا توجه خانواده در میزانِ سرعت و مطالب مورد آموزش و یادگیری تاثیر بسزایی در رشد کودک خواهد داشت.

یونگ و جایگاه دین

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۰ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

۱۱

 

کارل گستاو یونگ(1875_1961)
در آلمان متولد شد و یکی از چهره های پرنفوذ در دنیای روانکاوی مدرن بود.
با ارائه نظریاتی تحت عنوان روانشناسی تحلیلی شناخته میشود.
و اکنون باهم به مبحث روانشناسی دین(ناخودآگاه جمعی_کهن الگوها) خواهیم پرداخت.


تعریف یونگ از روان

روان از سه سطح مختلف تشکیل شده است:

1)هشیاری

2)ناهشیاری شخصی

3)ناهشیاری جمعی.

هشیاری: بخشی از ذهن است که در دسترس مستقیم فرد قرار دارد و شامل بازخوردهایی است که فرد از طریق آن‌ها با دنیای بیرون سازگاری می‌یابد.
در زیر آن ناهشیاری شخصی است، که منحصر به خود فرد است.
ناهشیاری جمعی به تجربه شخصی بستگی ندارد و نمی‌تواند به طور فردی کسب شود. پس ناهشیاری جمعی لایه‌ای کهن از ذهن انسان است که در عمق روان مدفون شده است و تکرار غریزی و ناهشیار فرایندهای خیال پردازی های اولیه از آن نشأت می‌گیرد؛ و در میان تمام انسان‌ها مشترک است.


روان‌شناسی تحلیلی آن دسته از اشکال ادراک و دریافت را که به یک جمع به ارث رسیده‌است کهن‌الگو یا (سَرنمون )می‌خوانند. هر کهن‌الگو تمایل ساختاری نهفته‌ای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است. 

یونگ کهن‌الگوها را دارای جایگاهی مهم در ناخودآگاه جمعی انسان‌ها می‌داند. به‌سبب همین ویژگی ناخودآگاه، برای یافتن و درک آن‌ها باید به بررسی رفتار، هنر، اساطیر، مذهب یا رویاهای افراد پرداخت.

کهن‌الگوها به‌باور یونگ، انگاره‌ها و تصاویری جهانی و باستانی و رونوشت روانی غرایز هستند. آن‌ها عوامل ارثی پنهانی هستند که چون به خودآگاه می‌رسند، در برهم‌کنش با جهان خارج برای افراد یا فرهنگ‌ها شکل تصویر یا بازنمودهای رفتاری را می‌یابند.

کهن‌الگوها نیز همانند دیگر مفاهیم تعریف‌شده در روان‌شناسی تحلیلی دارای دو ماهیت فردی و جمعی هستند.

هرگاه نیروهای کهن‌الگویی در مقیاس گسترده فعال شوند، می‌توان انتظار نتایج خطرناک یا سودمندی داشت، زیرا کهن‌الگوها تعیین‌کنندهٔ نگرش‌های روانی و رفتار اجتماعی فرد و جمعند و هر کهن‌الگو حاوی هر دو دستهٔ ویژگی‌های مثبت و منفی است. اگر محتویات مثبت کهن‌الگو نتوانند به‌طور ناخودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند انرژی آن‌ها به جنبه‌های منفی کهن‌الگو منتقل می‌شوند و در این حال پس از مدتی آشفتگی‌های جدی و غیرقابل کنترل در روان انسان و در جامعه بروز خواهد کرد.

خدا به عنوان محتوای کهن الگویی:

محتویات کهن الگویی خدا چیزی جز تجربه روانی خدا را که آن‌ها را خلق می‌کند، توضیح نمی‌دهند و در این حد آن‌ها تنها موضوع اصلی مورد بررسی روان شناسی هستند.

محتویات کهن الگویی خدا، همانند جلوه‌های عینی گرایش پیشینی (اصلی) انسان شکل خدا که به خودی خود ناشناخته‌اند فقط از طریق شیوه تجلی‌شان استنباط می‌شوند. مهم نیست که ممکن است در شکل گیری تصویرهای ذهنی از خدا، تجارب فردی دخالت داشته باشند.
این تجربه‌ها اساساٌ جلوه‌های چیزهایی هستند که به طور مستقیم ظهور پیدا نمی‌کنند و فقط به همین خاطر است که محتویات کهن الگویی خدا تنها به شکلی نمادین ظاهر می‌شوند. نماد، شکل خاصی از تجلی محتویات خدا برای ارائه شکل خدا به حساب می‌آید. بنابراین زبان نمادین، زبان دین است، یعنی تنها زبانی که برای تجلی تجربه روانی بلاواسطه و قطعی فرد از خدا در درونش مناسبت دارد.


ماهیت تجربه دینی

یونگ می‌گوید: دین گرایش خاصی از ذهن انسان است که در آن عوامل پویا به قدری زیبا و معنی دار نگریسته می‌شوند که باید مورد ستایش و مهر قرار گیرند. این گرایش از رفیع‌ترین و قوی‌ترین ارزش برخوردار است و حتی می‌توان گفت که به لحاظ روانی بسیار پر اهمیت و دارای شدت بسیاری است.
وی می‌گوید دین تکیه بر سنت و اعتقاد ندارد بلکه در کهن الگوها یعنی ملاحظه‌ای دقیق برآنچه جوهر دین را می‌سازد ریشه دارد. هر فردی دارای ذاتی دین گرایانه است، تکانه ای برای دین که کنشی روانی دارد و این گرایش ذاتی است که موقعیت و الگویی برای همه تصورات و فعالیت‌های دینی فراهم می‌آورد. در غیر این صورت این تعریف دین احتیاج به آن دارد که گرایش دینی، گرایش جمعی باشد.
مذهب عبارت از یک احتیاج عمیق و همگانی بشری است.
تجربه دینی تجربه‌ای چنان قوی است که تأثیرات روان شناختی عمیقی به جای گذاشته باعث دگر سانی شخصیت انسان و دگر گونی آگاهی می‌شود. ریشه دین وحی و مکاشفه است، پس ماهیت خدا در زبان روان شناختی، همه به ماهیت محتویات ناآگاهی جمعی بستگی دارد.

یونگ بر این باور است که امروز برای درک مسائل دینی شاید راهی جز روان شناسی وجود نداشته باشد. یونگ می‌گوید تنها از خلال فهم روان شناختی و تجارب و عوالم درونی است که به دین راه می‌یابد. وی بر آن است که روان شناسی دین از اساس درباره‌ی خدا نیست، بلکه درباره‌ی عقاید انسان درباره خداست. یونگ دیدگاه خود را در باب دین و نیاز انسان به دین چنین بیان می‌کند:
دین یکی از قدیمی‌ترین و عمومی‌ترین تظاهرات روح انسان است و بنابراین واضح است که هرگونه روان شناسی که سرو کارش با ساختمان شخصیت انسان باشد لااقل نمی‌تواند این حقیقت را نادیده بگیرد که دین تنها یک پدیده اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری افراد بشر حکم یک مسأله‌ی مهم شخصیتی را دارد.
دین به معنای تفکر از روی وجدان و با کمال توجه درباره آن چیز قدسی و نورانی است. این چیز عبارت از یک نیروی محرّک یا یک اثری است که علت آن را نمی‌توان در عمل ارادی فرد پیدا کرد. علتش هرچه باشد، حالتی است که به انسان دست می‌دهد بی آنکه اراده‌ی او در آن دخیل باشد.
دین عبارت از یک حالت مراقبت و تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر است که بشر عنوان قدرت قاهره را به آن‌ها اطلاق می‌کند. می‌توان گفت اصطلاح دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد.
یونگ شرط حتمی و ضروری شفا یافتن بیماران عصبی و روانی را دینداری واقعی و ایمان و پایبندی به اعتقادات دینی معرفی می‌کند. اعتقاداتی که انسان در برابر آن‌ها استقامت به خرج می‌دهد و تجربه دینی خود را تقویت می‌کند. به عقیده او افراد در برابر برخورد مستقیم با حالت دینی به طرز مؤثری حفظ و حمایت می‌شوند.
یونگ درباره واقعیت داشتن دین می‌نویسد: دین همان قدر واقعی است که گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیت‌های معنوی انسان از همه قوی‌تر و اصیل‌تر است.

ارزیابی منتقدانه:

ادوارد گلاور که پیرو فروید است، نوشته‌های یونگ در مورد دین را گزافه گویی تلقی می‌کند و اضافه می‌کند که :تا آنجا که به گرایش دینی مربوط می‌شود، نظام یونگ از اساس غیر دینی است.
هیچ کس به این نکته که آیا خدایی وجود دارد یا نه توجهی نمی‌کند و یونگ از همه کمتر. تمام آنچه که ضروری است تجربه کردن یک بازخورد است که که به فرد کمک می‌کند تا زندگی کند. خیلی جرأت می‌خواست که یونگ نظام خود را در قرون وسطی ارائه می‌داد زیرا به خاطر ارتباطات کیمیا گرانه اش حتماً او را بی درنگ به آتش می‌کشیدند.
فیلیپ ریف می‌گوید : هم دین و هم علم، اصول نظریه‌ی یونگ را سرگرمی قشر بی ارزش و فرهیخته‌ای می‌داند که بیش از حد به خود مغرورند.
انتقاد دیگر بر یونگ فروکاهش دین در حد امری روان شناختی است.

اریک فروم بر این امر تصریح دارد :یونگ دین را تا حد پدیده‌ای روان شناسی پایین می‌آورد و در عین حال ناهشیار را تا حد پدیده‌ای دینی ارتقا می‌دهد.
پالمر نیز تقریباٌ همین دیدگاه را در مورد یونگ دارد و تحلیل روان شناختی وی را نوع خاصی از تقلیل گرایی به نام ”اصالت روان شناسی“ می‌داند که دین را صرفاٌ به پدیده‌ای ذهنی تقلیل می‌دهد.
دان کیوپیت نیز در انتقاد تندتری از روش یونگ می‌گوید: تردیدی باقی است یونگ دعوی علم دارد، پس باید پرسید تا چه اندازه می‌توان آموزه‌های او را درباره روان ناهشیار جمعی و الگوهای کهن با روش علمی سنجید.

آیا این آموزه‌ها به مفهومی واقعی است یا صرفاٌ توجیهی اساطیری برای این گزاره‌ی بسیار کم مجادله تر است که می گویداز آنجا که همه ادیان دستاورد اجتماعی انسان است و از آنجا که علم امروزی مرزی نمی‌شناسد، پس چیزی مانع راه نیست که هرکجا می‌خواهیم بگردیم و از منابع مختلف تغذیه کنیم؟ آیا یونگ واقعاٌ چیزی بیش از این می‌گوید؟؟


منابع:
۱_مایکل پالمر- فروید، یونگ و دین. مترجم:محمد دهگان پور، غلام رضا محمودی. چاپ اول. تهران انتشارات رشد ۱۳۸۵
۲_احمد اردوباری- مکتب روان شناسی تحلیلی یونگ. چاپ اول. تهران. شرکت چاپ بهمن ۱۳۵۴
۳_عبدالحسین خسروپناه- انتظارات بشر از دین. چاپ دوم. تهران. مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ۱۳۸۲
۴_به رایان موریس- مطالعات مردم شناسی دین. مترجم:سید حسین شرف الدین، محمد فولادی. چاپ اول. قم ۱۳۸۳
۵_کارل گوستاو یونگ- روان شناسی و دین. مترجم:فؤاد رحمانی. چاپ اول. تهران. انتشارات فرانکلین ۱۳۵۲
۶_آنتونیو مورنو- یونگ، خدایان و انسان مدرن. مترجم:داریوش مهر جویی. چاپ اول. تهران. نشر مرکز ۱۳۷۶

 

فروید و جایگاه دین

جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

 

 

 

 

درباره منشاء دین و انگیزه پیدایش مذاهب و بررسی عوامل پیدایش مفاهیم دینی و در رأس آنها مفهوم خدا؛ روانشناسان ،جامعه‌شناسان ،فلاسفه و ... آرا و فرضیه های بسیاری ارائه کرده اند.
 حال ما از دیدگاه زیگموند فروید که از روانشناسان مطرح جهان است و منشأ دین را عواملی همچون ترس و عامل روانی گفته است می پردازیم.
و سپس از دیدگاه دیگری میزان صدق این نظریات را بررسی خواهیم کرد.

طرح مسئله
علت پیدایش مفاهیم دینی و در رأس آن مفهوم خدا و چرایی توجه بشر به این مفهوم از مسائلی است که در تاریخ ادیان و کتاب های کلامی مطرح می شود و در پی آن کشف علل پیدایش یک سلسله سنن و اعمالی است که بشر برای آنها اهمیت فوق العاده قائل است.
در حقیقت این پرسش در پی کشف چرایی توجه بشر به مفهوم خدا و علت جستجوی اوست.

چه عامل و انگیزه‌ای بشر را به سوی مفاهیم خدا دین و پرستش سوق داده است؟

آیا آن عامل منطق و عقلانی است یا روانی و اجتماعی؟

و اگر عامل روانی است ناشی از یک تمایل فطری و ذاتی است یا نوعی عکس العمل روح در برابر برخی از رویدادها؟

و آیا عوامل اقتصادی یا فلسفی و امثال اینها منشاء پیدایش چنین مفاهیمی اند؟
به تعبیر دیگر نیازهایی که بشر را به سوی دین کشانده و هنوز هم باقی است کدامند؟

این نیازها اجتماعی اند یا روانی تاریخی و اسطوره ای اند یا اقتصادی و..؟


هر کس بر اساس فن و رشته و آگاهی خود به این پرسش ها پاسخ داده به گونه‌ای خود را قانع کردند.
گفتنی است که مسائلی که از قدیم الایام توجه بشر را به خود جلب کرده بر دو قسم تقسیم می‌شوند:
برخی از آن ها منشأ عقلانی، منطقی و فطری دارند و برخی دیگر متاثر از عوامل دیگرند.
مسائلی از قبیل علیت و معلولیت عامه یا خاصه تاثیر فلان دارو در علاج فلان بیماری و امثال اینها در روانشناسی یا جامعه شناسی جای خالی ندارند ، یعنی نمی توان گفت چه عوامل خارجی سبب پیدایش این معانی در اندیشه بشر شد؟
زیرا مقتضای طبیعت فکری بشر این است که منطق یک سلسله مسائل را بپذیرد ممکن است آنچه بشر در طول قرن‌ها به منزله علت پیدایش برخی پدیده ها پذیرفته است خطا بوده و عامل آن استعداد منطق و عقلانی بشر باشد .

مثلاً هر چند فلکیات قدیمی پاره‌ای از طبیعیات خطا و ناصواب بود عاملی که بشر را به سوی همین فکر ناصواب سوق داد جز استعداد منطقی عقلانی و فکری او نبوده است.
اما قطعاً بر گرایش بشر به پاره‌ای از مسائل امر دیگری غیر از استعداد عقلانی و منطقی او نقش و تاثیر داشته است .

مانند اعتقاد به نحس بودن بعضی چیزها ؛ در میان بسیاری از مردم دنیا اعتقاد به نحس بودن عدد ۱۳ وجود دارد، در این جا قطعاً عامل دیگری غیر از عقل و منطق در پیدایش این اعتقاد تاثیر داشته است .

چرا که از نظر منطقی عدد ۱۳ کوچکترین تفاوتی با سایر اعداد ندارد که دست‌کم گفته شود آن تفاوت منشأ خطای فکر و منطق بشر شده است.
فقط این گونه مسائل اند که می توان علت پیدایش آنها را خارج از حوزه عقل و منطق بشر کشف کرده درباره آنها فرضیه‌هایی را ابراز داشت؛ اما در زمینه مسائل دست اول یعنی پیدایش مسائلی که زمینه عقلانی و منطقی دارند صرفاً انسان بودن انسان و استعداد عقلانی و فکری او کافی است.

همچنانکه در زمینه مسائلی که به تمایلات فطری و ذاتی بشر بستگی دارد بحث از علل خارجی و فرضیه پردازی برای مبدا پیدایش آنها کار غلطی است.

ما معتقدیم اعتقاد به خدا و دین به طبیعت عقلانی و منطقی بشر و فطرت ذاتی او مربوط است و همین عامل برای گرایش بشر به آنها کافی است و به فرضیه های ارائه شده نیازی نیست و کسانی که منشاء دین و مذهب را عقل و منطقی یا فطرت بشر نمی دانند باید برای آن علت های خاص روانی اجتماعی اقتصادی و یا ... جستجو نمایند .(طباطبایی,۱۳۵۰: ۳/۵_۱)

عامل و منشأ پیدایش دین و مفاهیم دینی چیست؟

الف)عامل درونی
زیگموند فروید (۱۹۳۹_۱۸۵۶ م) بنیانگذار روانکاوی و شخصیتی که در روانشناسی دارای اهمیت قابل قبولی است .

تعاملات فراوانی درباره ماهیت دین به عمل آورد باورهای دینی را اوهام جلوه های کهن ترین قوی ترین و پایدارترین امیال بشر می دانست در نظر او دین نوعی دفاع ذهنی مقابل جنبه‌ها و پدیده های طبیعت نظیر زلزله سیل طوفان بیماری مرگ چاره ناپذیر و...است.
او معتقد بود انسان های بدوی به دلیل عدم بلوغ عقلانی خود در پی پناهگاهی بودند تا بی پناهی خود را جبران کنند، این انسان ها که در مقایسه با انسانهای امروز حالت کودکانه‌ای داشتند به پدری نیرومند محتاج بودند تا تکیه گاه آنان باشد و آنان هم چون جوجه هایی که سر در زیر پر و بال ما در فرو می برند به او پناه برند،از اینجا به توهم خدایی را در ذهن خویش تخیل کرده و به قدرت و حمایت او معتقد شدند.

به نظر فروید انسان امروزی چون در کودکی به پدر تکیه می زند در دوران بلوغ پدری بزرگتر و نیرومندتر را که همان خداست برمی‌گزیند و به او تکیه می زنند( ستاد انقلاب فرهنگ۱۳۶۵ : ۹۱)این دلیل بازگشت فروید به عامل ترس از عوامل طبیعی است.

فروید بیان دیگری هم برای تفسیر روانشناختی خود از دین دارد که دین و اعتقادات دینی را امیال و خواسته های جنسی وا پس زده شده می‌داند.


 وقتی امیال نفسانی سرکوب شوند با چهره‌ای دیگر ظاهر می گردند ؛ اعتقاد به خدا و دین چهره دیگر آن امیال واپس زده است او در «کتاب توتم و تابو » از مفاهیم مشخص عقده اودیپ استفاده می‌کند تا شدت و قوت عاطفی عظیم حیات دینی و احساسات به هم پیوسته‌ای نظیر گناه و اجبار به اطاعت از احکام خداوند را توضیح دهد.

وی مرحله‌ای از دوران ماقبل تاریخ بشر را فرض می‌کند، که در آن ؛ واحد اصلی گروه ابتدایی بود که شامل پدر ، مادر و فرزندان می‌شد . پدر به مثابه جنس مذکر مسلط، تمام حقوق انحصاری سرپرستی افراد مونث را به خود اختصاص می داد و هر یک از فرزندان ذکور را که موقعیت او را به خطر می‌انداخت، از خود می راند یا میکشت .
پسران با دریافتن این موضوع که به تنهایی نمی توانند پدر را شکست دهند سرانجام با یکدیگر متحد شدند ، و او را به قتل رساندند( و چون آدم خوار بودند او را خوردند ) این نخستین جنایت یا پدرکشی بود که قلق و اضطرابی در درون بشر تعبیه کرد از بطن آن عوامل و نواحی اخلاقی توتم پرستی و سایر پدیده های دینی تکامل یافت پسران بعد از کشتن پدرشان دچار پشیمانی و اندوه شده در می یابند که همه نمی توانند جانشین شوند و باید پیوسته قید و بندهایی را نگه دارند از این رو ممنوعیت پدرکشی به هیئت نوعی حرمت اخلاقی جدید به مثابه تابو  در مقابل زنا با محارم در می آید، این بد دادند این با عقده اودیپ که در هر فرد تکرار می‌شود (زیرا فروید اعتقاد داشت عقده اودیپ عام و کلی است.)

توضیح دهنده حرمت مرموز خداوند در ذهن بشر و احساس گناه عظیمی از افراد را به تسلیم در برابر چنان وهم و خیالی وا می دارد بنابراین دین نوعی بازگشت غریزه سرکوب شده است.
( استور،۱۳۷۵ :۱۱۹_۱۱۶ ؛ هیک،۱۳۷۲:۷۹ و ۸۰ ؛ فروید۱۳۶۲ : ۱۰ به بعد ؛ پاسل۱۳۸۲ :۱۱۵_۱۱۱)

به تعبیر، دیگر فروید معتقد است شهوت جنسی ؛مادر غریزه ها و بلکه تنها غریزه ماست.
 اقتضای اولیه غریزه جنسی این است که هر وقت و هر جا و طبق هر شرایطی تحریک شد آن را ارضا کنیم ، اما از همان دوران کودکی پدر و مادر و اجتماع مرتب به انسان می گویند که نه تنها این آزادی مطلق وجود ندارد، بلکه آلت جنسی خود را هم باید بپوشانید .
بدین سبب مردم معمولاً نسبت به امور جنسی خویش صریح و رک نیستند و درباره مسائل جنسی به راحتی اظهار نظر نمی کنند، از این رو برای شخص عقده می شود.(فروید۱۳۵۷ : ۱۳۹ ؛ همو ۱۳۸۳ :۸۲)
این امر از کودکی آغاز می شود و این غریزه قثابت در مرحله ای از زندگی جنسی که هنوز دستگاه تناسلی در آن نقش واقعی و نهایی خود را ایفا نکرده و به دست نیاورده است ،ظاهر و پدیدار می شود .این امر در تربیت و پرورش، به نحوه وحشیانه‌ و زننده ای ادامه می یابد و بعداً زیان های جبران ناپذیری از آن سر خواهد زد. (فروید بی تا: ۱۱۴ و۱۱۵)

بدین ترتیب ؛ هر چه سن افزایش می یابد الزامات اجتماعی هم بیشتر می شود . 
انسان وقتی به بلوغ فکری می رسد، شاهد محدودیت‌های زیادی است که جامعه برای او قائل شده است . از طرف دیگر انسان می‌خواهد تسلیم این الزامات نشود، از این رو؛ هر بار که غریزه جنسی اوج می گیرد یکی از الزامات اجتماعی آن را سرکوب کرده؛ به درون انسان بر می گرداند.(هال ، ۱۳۴۸ :۸۲ _۷۷)
فروید ؛این برگشت غریزه جنسی را سرکوفت شدن غریزه جنسی می نامد و معتقد است که این جریان باعث می‌شود میل جنسی از روان خودآگاه به روان ناخودآگاه رفته ، جمع شدن در آنجا و عدم راهیابی به خارج ،به یک هیئت ها مبدل درمی‌آید و شعرا هنرمندان و پیامبران از این راه پدید می‌آیند. در حقیقت این آن هیئت‌های مبدله سر کوفتگی غریزه جنسی هستند.
به عبارت دیگر ؛غریزه جنسی سرکوب شده خودش را به صورت؛ شعر ،هنر و تعالیم دینی بروز می‌دهد تا دیگر مورد انکار جامعه واقع نشود .و اگر روزی الزامات اجتماعی برداشته شود دیگر خبری از شاعر هنرمند و پیامبر نخواهد بود.( فروید ،۱۳۶۸: ۲۲ ؛شاله،  ۱۳۴۸ : ۱۰۶ و ۱۵۰ _۱۴۸)
فروید برای اثبات نظریه خود عامل ترس ، عقده اودیپ و سر کوفتگی غرایز جنسی متوسل شده است؛
 او حتی از خدا به «خدای شما» تعبیر کرده که مراد از خدای عقاید و رسوم دینی است .(استور ، ۱۳۷۵ : ۱۲۸)

اینک باید دید این نظریه تا چه حد به واقعیت نزدیک است و یا اساساً غیر واقعی است. در اینجا فقط به دلایل اندکی پرداخته خواهد شد و این بحث فراتر از این مطالب است.

1_نداشتن جایگاهی عملی برای نظریه عقده ادیپ در انسان :
بسیاری از روانشناسان «عقده اودیپ »فروید را قبول نداشته ، حتی به نظر بسیاری از جانشینان و پیروان فروید عقده اودیپ دیگر کلید حل همه مشکلات نیست، کسانی همچون « آدلر » « یونگ » « اریک فروم » که از پیروان فروید به شمار می‌روند؛ با این نظر وی مخالفند (شاله ، ۱۳۴۸ :۱۶)
 برفرض قبول عقده اودیپ در پاره‌ای از موارد باید گفت که این یک مسئله فرهنگی و اجتماعی است و نمی‌توان آن را یک اصل کلی روانشناختی برای همه انسان‌ها دانست.
 شاهد این مدعا دست‌کم فقدان آن در برخی از فرهنگ های شرقی مثل فرهنگ خودمان است.( مکتب های روانشناسی و نقد آن، ۱۳۶۹: ۳۸۶ و ۳۷۸ )
به طور کلی از مطالعات فردی ، آزمایشگاهی و مشاهدات مختلف و بررسی‌های مردم شناسان می توان در یافت ، که ساختمان اجتماعات مختلفی که افراد در آن ها پرورش می یابند به قدری با یکدیگر متفاوت است که تعمیم یک نظر درباره ی چگونگی رفتار اعضای خانواده با یکدیگر آنچنان که فروید معتقد است امکان پذیر نیست (همان ،۳۱۷:۳۱۸)

2_روانکاوی یا تیغ دو دم:
تحلیل های روانکاوی مانند تیغ دو دم و شمشیری دو لبه است که هر کس آن را به دست گیرد در همان حال که به حریف حمله می‌کند و به او ضربه می‌زند؛ که خود نیز زخم میزند زیرا اگر قرار باشد عقل ،منطق، استدلال و برهان را رها کرده ، هر عقیده‌ای را به  عقده ای روانی بازگردانیم و بر پایه آن این عقیده را ارزیابی کنیم؛ در آن صورت این روش دامنگیر خودمان نیز خواهد شد و خود نیز در این دام اسیر خواهیم شد ؛
زیرا به ما خواهند گفت اگر هر رفتاری برخاسته از یک عقده روانی است پس حتی اعتبار و کلیت ندارد ؛
زیرا خود این نظریه که هر رفتار و نظریه برخاسته از یک عقده روانی است قاعدتاً باید برخاسته از حالات و سوابق روانی کسی باشد که آن را عنوان کرده است ، از این رو نباید آن را پذیرفت .
تحلیل روانی به مثابه تفنگی است که همزمان از هر دو سو شلیک می کند م را هدف قرار می‌دهد و هم تیرانداز را از پای در می آورد وقتی می‌گویند خداگرایی معلول کودک سفتی است کسی دیگر می‌تواند خصومت با خدا و بی دینی را معلول عقده دیگری دانسته بگوید خدا ستیزی معلول عقده ضدیت با پدر است از این رو هیچ گاه این بحث به نتیجه نمی رسد بنابراین باید به تحلیل عقلی خود عقاید پرداختن انگیزه ها .
(ستاد انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۵ : ۹۳)

3_ فراموش کردن سهم ادراکات:
از اشتباهات نابخشودنی فروید، در ترسیم ابعاد روح انسان و پیدایش پدیده های مختلف روانی و اجتماعی ، فراموش کردن سهم  هوش آدمی است؛ زیرا انسان تنها مجموعه‌ای از غرایز و تمایلات نیست، بلکه مجموعه‌ای از « ادراکات ، غرایز و تمایلات ».
 با توجه به اینکه انسانِ نخستین در چشم انداز خود؛ بسیاری از نظامات کائنات را میدید، تعجب‌آور نخواهد بود که معتقد به یک مبدا عالم و قدرتمند بوده باشد که برای ساختن خانه گلی خود، یا ترسیم عکس حیوانی بر بدنه غار ،؟؛ عقل، هوش، قدرت و ابتکار خود را به کار می گرفت، چگونه می توانست باور کند ساختمان این زمین پهناور با آن همه شگفتی و بدایع انواع گیاهان و جانداران مطلقا نیازی به ابتکار قدرت عقل و علم نداشته است.
 اصولا بر اساس چه ضرورتی باید سرچشمه همه پدیده‌های روانی و اجتماعی، غرایز انسان بوده عقل و درک او نباید در پیدایش آن نقشی داشته باشد؟؟!
 این در حقیقت نوعی بیگانگی و طفره رفتن از شناخت واقعیت وجود انسان است 
کسانی که تنها به غرایز انسان می‌نگرند در حقیقت تنها نیمی از وجود او را شناخته اند و به غلط، همه پدیده‌ها را به آن بخش از وجود انسان نسبت می دهند از این رو اگر پای عقل ، درک و هوش آدمی به میان آید همه محاسبات آنان به هم خواهد خورد.

ترس از عوامل طبیعی

 برخی از نظریه پردازان؛ مسئله ترس از عوامل طبیعی را انگیزه گرایش بشر به دین می دانند این نظریه در بسیاری از نوشته‌های ماتریالیست ها مشاهده می شود . ظاهراً نظریه( ترس )از اولین بار توسط یک شاعر رومی به نام تیتوس لو کریتوس کاروس( ۴۹۹) ارائه شد.
 وی در ضمن شعری می‌گوید« نخست ترس بود که خدایان را به این عالم آورد».( ویل دورانت ۱۳۷۰: ۱/ ۳۸۳)
 بعد از او عده این نظریه را درست تلقی کرده و گفته اند گرایش بشر به دین و خدا ترس است. 
ویل دورانت؛ در بحث « سرچشمه‌های دین » می گوید:
 همان گونه که لوکریتوس، حکیم رو؛می گفت :
ترس نخستین مادر خدایان است و از میان اقسام ترس، خوف از مرگ مقام مهم‌تری دارد . 
حیات انسان های ابتدایی در میان هزاران مخاطره قرار داشته و خیلی کم اتفاق می افتاده است که کسی با مرگ طبیعی بمیرد یا به پیری برسد از این رو انسان ابتدایی نمی توانست باور کند که مرگ حادثه طبیعی است و همیشه برای آن علتی فوق طبیعی تصور می کرد.( همان: ۸۹)

زیگموند فروید نیز درباره ترس میگوید:

بشر از نخستین روزهای زندگی به خاطر این ترس ها به سوی اختراع موجود موهومی به نام خدا رفته که گویی حافظ و نگهدار اوست، در هنگام خطر به خیال خود را پناه می برد و از او طلب آرامش می کرده است( ولوف ۱۹۹۷ ۲۷۹ به بعد )

بررسی نظریه:
در پاسخ به این نظریه سخن های زیادی گفته شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم
 الف) معتقدین به مذهب و دین برای مذهب ریشه‌ای در اعماق جان ها و در اسرار هستی می‌جویند.
 بنابر نقل جامعه شناسان معروف رابرت سن اسمیت؛ عقیده دارد که :
مذهب عبارت است از یک ترس مبهم از قوای نامرئی و یا فرزند وحشت و هراس نیست، بلکه عبارت از رابطه کلیه افراد یک جامعه با قدرتی که نیکی جامعه را می خواهد و  حافظ مقررات نوامیس اخلاقی آن است ، می‌باشد .(کینگ ۱۳۵۵: ۱۲۹ )
خود ساموئل کینگ می‌گوید :
منبع مذهب ، مستور از اسرار است ، از میان نظریه های بیشمار دانشمندان در این خصوص برخی منطقی تر از دیگران به نظر می رسند؛ ولی حتی بهترین این نظریه ها از لحاظ ثبات علمی محل ایراد است و از دایره تصور منطقه خارج نیست و به همین جهت جامعه‌شناسان پیرامون منبع مذهب اختلاف نظر شدیدی دارند
( همان ۱۳۱ )
این جامعه شناس ؛ این نوع آرا را صرفاً یک سلسله تصورات _نه تصدیقات اثبات شده _معرفی می کند.

ب) بی‌تردید انسان‌های اولیه به علت ضعف و نداشتن وسایل ایمنی در برابر بسیاری از حوادث طبیعی ،در معرض خطر بودند.

و باز تردیدی نیست که انسان های اولیه دارای نوعی مذهب بوده و به خدا گرایش داشته اند و نیز، تردیدی در آرامش بخش بودن مذهب نیست ؛ زیرا احدی نمی تواند اثر  آرام بخشی مذهب و دین را انکار نماید؛ چرا که مذهب بیش از هر چیز،بر مبدأیی این بنا شده است که قدرت گسترده اوبه هیچ عامل تفسیری یارای مقاومت نمی‌دهد، و اتکا بر او میتواند می‌تواند انسان وحشت زده را در برابر عوامل نابود کننده به آرامش دعوت کند تا بر ترس خویش غلبه کرده و تسکین یابد .
برخی از آیات قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره دارند که آیات ذیل از آن قبیل اند:

فإذا رکِبوا فِی الفٌلکِ دَعَوُاللّه مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمَّا نَجَّئهُم اِلَی البَرِّ إذا هُم یشرِکُونَ.
(عنکبوت/65)

مشرکان چون بر کشتی سوار شوند و به خطر افتادن د در آن حال خدا را با اخلاص کامل می خوانند و چون از خطر دریا به ساحل نجات رسیدند بازبه خداداد یکتا شرک می ورزند.

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(یونس/62)
آگاه باشید! (دوستان و )اولیای خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ(انعام/۸۲)
 (آری) آنها که ایمان آوردند ،و ایمان خود را با شرکت و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگان اند.

پس رفع ترس از آثار ایمان است؛ نه انگیزه پیدایش آن، در این نظریه بین اثر و انگیزه خلط شده است .
پس از پذیرش این سه موضوع (ترس مردمان اولیه ، مذهب داشتن آن، و اثر آرامبخشی مذهب) سوال این است که آیا فقط ترس و وحشت موجب انتقاد به خداست،نه هیچ قوه و خصومت دیگر؟
 آیا ذوق و ابتکار ، تعقل و تفکر انسان هیچ دخالتی در اعتقاد به خدا ندارد ؟
اگر چنین است ، از حیوانات هم باید همانند انسان مذهبی بوده و معتقد به خدا باشند و حتی در این راه پیشرفته تر باشند؛ چون ترس طبیعی و غریزی آنها به مراتب بیشتر از انسان است.
 وقتی عامل مشترک در حیوان باعث نهاد مذهب نمیشود؛ می فهمیم که انسان هم این عامل باعث پیدایش مذهب نیست و باید در جستجوی عامل دیگری بود.

ج) اگر ترس علت پیدایش مذهب باشد باید با از رفتن این علت مذهب هم از بین برود ؛ در حالی که چنین نیست، زیرا در بسیاری از جوامع انسانی بخصوص جوامع امروزی یا اصلاً ترس و یا بسیار کم است با این حال اعتقاد به خدا همچنان وجود دارد.
 پیشرفت علم در جهان کنونی برای بشر؛ در مقابل بسیاری از پدیده هایی که در گذشته باعث ترس او می شد حفاظ ها وسنگرهای قابل اطمینان ایجاد کرده است؛یعنی بسیارند مردمی که به هیچ وجه از عوامل طبیعی مانند سیل ، زلزله ، طوفان و امراض ترسی ندارند و در عین حال به شدت به خدا عقیده داشته و به راستی او را می پرستند ؛ و اساساً توجه بیش از حد بشر به ویژه در غرب، به دین در قرن بیستم پس از متارکه موقت با آن؛ بهترین شاهد است که دین مولد ترس نیست.

د)  ترس سبب توجه اقبال به خداست،نه علت تفکر درباره خدا و مذهب؛

یعنی ما می‌توانیم بپذیریم که ترس موجب اقبال و یا تشدید آن نسبت به خداوند است؛ ولی پذیرش آن به منزله علت تفکر درباره خداوند مردود است

ه) گیریم که ترس انگیزه اولیه پیدایش اعتقاد به خدا در میان افراد بشر باشد ، آیا این دلیل بی اعتباری این اعتقاد و مقاوم بودن موجودی به نام خداست؟! هرگز چنین نیست؛

زیرا در موارد بسیاری انگیزه حرکت و تشکیل بسیاری از حقایق و واقعیت‌های اصیل ، اموری نادلخواه، نامطلوب و بی ارزش است؛
 مثلاً بیماری‌ها و ترس از مرگ باعث پیدایش علم طب شده است؛ آیا باید علم طب را بی‌اعتبار دانست چرا که انگیزه رسیدن به آن بیماری و ترس از مرگ بود؟!

و یا انگیزه بسیاری از اختراعات و اکتشافات علمی جاه طلبی و حس شهرت و مال دوستی بوده و مخترع را از این صفات ناپسند به سوی آن اختراع سوق داده است، آیا باید گفت آن اختراع هم بی اعتبار است ؟! 
یا لقمان ادب را از بی ادبان آموخت پس باید در ادب لقمان تردید کرد؟!
 بنابراین به فرض این که مذهب مولد ترس باشد باز دلیل بطلان آن نخواهد بود
( ستاد انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۵: ۸۵ و ۸۶)

 

_برگرفته از مقاله ی حبیب الله طاهری

 

​​​​

آزمایشات دینی (تاثیر دعا و نیایش)

دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

یک مؤسسه در واشنگتن به بررسی تأثیر دعا بر سلامت جسمی پرداخته است . این مؤسسه به کمک آزمایشات تجربی به دنبال اثبات تأثیر دعا بر سلامتی جسمی و روحی تحت آزمایش است . نتایج آزمایشات این مؤسسه باعث ایجاد موجی از دین خواهی در ایالات متحده شده است . 

« لاری دوسی » در کتاب « واژه های شفابخش » خود ، با همکاری هیئت مؤسسه ملی سلامت در واشنگتن ، 100 آزمایش که اکثر آنها در ادبیات روانشناسی به چاپ رسیده است ، در مورد تأثیرات دعا تجسم فکری ، مورد بررسی قرار داده است . بیش از نیمی از این آزمایشات بر روی رویش و سبز شدن جوانه ها تا التیام زخمها تأثیراتی را نشان داده است . جالب اینجاست که خیلی از آزمایشات به آموزه های دینی نیز مرتبط است مثلاً ما در آموزه های دینی برای دعا بُعد ساخت قائل هستیم که با آزمایشات علمی آنان نیز ثابت شده است .

آنان سعی کرده اند که ماوراء را به کمک علم تجربی به زندگی خود مرتبط سازند که موفق هم بوده اند . دلایل زیادی وجود دارد که ثابت میکند دعا مؤثر است . بسیاری از تحقیقات علمی صحت این مطلب را نشان میدهند .

تحقیقی که در سال 1993 بر روی 10000 کارمند دولتی در طول 26 سال انجام گرفت ، نشان داد که افراد متدین بسیار کمتر از افراد کافر ، به خاطرمشکلات قلبی عروقی جان می سپارند و در تحقیقی که در سال 1995 در یک کالج بر روی 250 نفر بعد از جراحی قلب باز انجام گرفت، اینطور نتیجه گیری شد که آن دسته از افراد که ارتباطات مذهبی و حمایت اجتماعی داشته اند، 12 مرتبه کمتر از آنها که فاقد آن بوده اند، جان سپرده اند.

در تلاش برای درک افسردگی ناشی از بستری شدن در بیمارستان ، محققان یک دانشگاه 1000 بیمار بستری شده در بیمارستان که عادت به انجام امور مذهبی از قبیل نماز و دعا داشته اند را از سال 1987 تا 1989 مورد بررسی قرار داده و دریافته اند که این افراد بسیار بهتر از دیگران با مشکلات سلامتی خود کنار می آیند.

یک مرکز اخیراً هیئتی را برای تشخیص مزایا و فواید ادغام داروهای متعارف با درمان های رفتاری و تکنیک های تمدد اعصاب برای درمان فشارخون ، تشکیل داده است. این گروه دریافتند که ترکیب این دو روش درمانی با یکدیگر، که نماز و دعا یکی از اجزاء مهم آن بود، می تواند باعث پایین آوردن سرعت تنفس ، ضربان قلب، و فشارخون فرد شود.

دانشگاه مکزیکو مشغول مطالعه بر روی قدرت دعا و نماز برای درمان افراد الکلی است. همچنین تحقیقی نیز درمورد دعا و درمان در دانشگاه باستیر در حال انجام است. مطمئناً دنبال کردن یک شیوه زندگی مذهبی و روحانی می تواند باعث بهبود و ارتقاء سلامتی شود. افراد دیندار و مذهبی معمولاً بسیار کمتر به دنبال خطراتی مثل سیگار، الکل و همبستر شدن با افراد ناشناس می روند. اما، درک عملکرد شفاعت و دعای دیگران برای افراد کافر و بی اعتقاد بسیار دشوار است.

دعا کن و زنده بمان

در مهمترین و گسترده ترین تحقیقات مربوط به تاثیر شفاعت و دعا، متخصص قلب شناس ، راندولف بیرد، روی 393 بیمار بستری شده در واحد مراقبت های بیماری کرونری قلب در بیمارستان عمومی سان فرانسیسکو، بررسی هایی انجام داده است. برای برخی از این بیماران توسط گروه های خانگی، دعا و نیایش هایی انجام شده، اما برای برخی این دعا و نیایش انجام نگرفت. کلیه مردان و زنان بیمار مورد مراقبت های پزشکی یکسان قرار گرفتند. در این تحقیق، نه پزشکان و پرستاران و نه خود بیماران نمی دانستند که دعا و نیایش برای کدامیک از بیماران انجام می شود. نتایج این تحقیق بسیار چشمگیر بوده و موجب تعجب بسیاری متخصصین و دانشمندان قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که آندسته از بیمارانی که مراقبت های پزشکی آنان با دعا و نیایش برای سلامت آنها ادغام شده بود، نیاز به داروی کمتری داشته و تجهیزات تهویه به مدت زمان کمتری برای آنها استفاده شده و وضعیت سلامتی آنها نیز نسبت به سایر بیماران بسیار بهتر بوده است. بیمارانی که برای آنها دعا و نیایش انجام گرفت: 

۱.بسیار کمتر از بیماران دیگر به آنتی بیوتیک احتیاج پیدا کردند (3 بیمار درمقابل 16 بیمار)

۲.بسیار کمتر از بیماران دیگر به ورم و آماس ریوی مبتلا شدند(وضعیتی که در آن ریه به خاطر پمپاژ نادرس قلب، پر از مایع می شود) (6 بیمار درمقابل 18 بیمار)

۳.بسیار کمتر از بیماران دیگر نیاز به فرو کردن لوله به درون گلو برای کمک به تنفس شدند (0 بیمار درمقابل 12 بیمار)

۴.کمتر جان سپردند (اما تفاوت از روی آمار مشخص نبود).

تأثیر دعا بر غیر انسان

حتی آزمایشات بسیار دیگری بر روی شرکت کننده های غیر انسان انجام گرفت. در تحقیقی که بر روی 131 آزمایش کنترل شده بر روی درمان های معنوی و مذهبی انجام گرفت، مشخص شد گندم هاییکه برای رشد آنها دعا شده بود، بلندتر شدند، مخمرهایی که برای آنها دعا شده بود، با تاثیرات سیانید مقابله کردند، و .... 

لاری دوسی، پرآوازه ترین متخصص دعا و درمان درجهان می گوید، "من به این آزمایشات می بالم. چون این آزمایشات از انسانها تشکیل نشده است. شما می توانید صدها بار آنها را تکرار کنید. این می تواند بهترین دلیل و مدرک باشد که دعا می تواند دنیا را تغییر دهد." لاری دوسی در کتاب "واژه های شفابخش" خود، با همکاری هیئت مؤسسه ملی سلامت در واشنگتن، 100 آزمایش که اکثر آنها در ادبیات راروانشناسی به چاپ رسیده است، درمورد تاثیرات دعا/تجسم فکری، مورد بررسی قرار داده است. بیش از  نیمی از این آزمایشات بر روی رویش و سبز شدن جوانه ها تا التیام زخم ها تاثیراتی را نشان داده است. در چند آزمایش، داوطلبان تحریک یا تعویق رشد باکتری و قارچ را تجسم کرده و از فاصله ای 15 مایل دورتر، نتایج بسیار مثبتی را به دست آوردند.

تحقیقات جدید علمی نشان می دهد که می توان از دعا بعنوان درمان جایگزین به جای مدیتیشن، ورزش، یا گیاهان طبی استفاده کرد.

در تحقیقی که روی 91،000 نفر در مریلند انجام گرفت، نشان داده شد که افرادیکه به طور منظم به کلیسا می روند، تا %50 کمتر از آنها که به کلیسا نمی روند به خاطر بیماری های قلبی جان می سپارند و تا %53 کمتر اقدام به خودکشی می کنند. این افراد همچنین فشارخون پایین تری دارند.

بسیاری از پزشکان عقیده دارند که اگر آنها قبل و بعد از جراحی یا قبل از شروع یکسری دارو برای بیمار، همراه با بیمار خود دعا کنند، می تواند در بهبودی بیمار تاثیرگذار باشد. سی مدرسه پزشکی در امریکا، درس های تاثیر ایمان در پزشکی را ارائه می دهند.

دکتر متیو، پروفسور پزشکی در دانشگاه جورج تاون در واشنگتن عقیده دارد، "دعا بسیار مؤثر است. "دکتر متیو تحقیقاتی را ارائه می دهد که در آن مشخص شده افرادیکه دعا و نماز می خوانند، کمتر مریض و بیمار می شوند و سریعتر از جراحی و سایر بیماری ها بهبود می یابند و بهتر با مشکل و بیمای خود کنار می آیند.

دعا یا همان آرامش قلبی

همانطور که امواج خروشان و غلطان اقیانوس نمیتواند آرامش ژرفای آن را بر هم بزند و امنیت آن را پریشان کند ، دگرگونی های سطحی و موقتی زندگی نیز آرامش درونی انسانی را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد بر هم نمیزند .
یونگ روانشناس معروف چینی میگوید : من صدها تن را که به من مراجعه کرده اند را معالجه و درمان کرده ام اما از میان بیمارانی که در نیمه ی دوم عمر خود بسر میبرند ( از 35 سالگی به بعد ) حتی یک بیمار را ندیدم که اساساً مشکلش نیاز به یک گرایش دینی از زندگی نباشد . آنها به این دلیل گرفتار بیماری روانی شده بودند که جوهر دین و باورهای دینی را درنیافته بودند ، لذا با بازگشت به این دیدگاههای دینی ، بطور کامل درمان شدند .
آرنولد توئین مورخ معروف میگوید : بحرانی که اروپائیان در قرن حاضر دچار آن شده اند اساساً به فقر معنوی آنها باز میگردد . او معتقد است که تنها راه درمان این فقر و پاشیدگی اخلاقی ، بازگشت به دین است .

 

پ.ن:من خود نیز آزمایشی را برای ملموس تر شدن این اتفاقات و آزمایشات تبیین نمودم.

ابتدا سیب زمینی را برش زدم و سپس بر روی یک تکه از آن نام الّله را با چاقو حک کردم و بر روی تکه ی دیگر نام شیطان؛ به مدت چند روز در گوشه اتاقم قرار دادم(شرایط محیطی هردو یکسان بود) ؛پدیده ای جالب رخ داده بود هرچند دور از انتظارم نبود.

تکه سیب زمینی که بر روی آن نام الّله بود؛ نسبت به تکه سیب زمینی که نام شیطان حک شده بود به مقدار خییلی کمتری دچار خراب شدگی و پوسیدگی شده بود..بهتر است بگویم اولی فقط خشک شده بود و دیگری دچار کپک زدگی شده بود.

​​​​​​

غریزه دینی

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۴:۱۵ ب.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

جستجوی غریزه دینی
 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، در هر بحثی درباره ی تکامل مستلزم کنکاش در منابع درونی و زیست شناختی رفتارهای پیچیده بود.

مفهوم کهن «غریزه» اهمیت ویژه‌ای یافت. هرچند در مورد ماهیت غریزه هرگز توافق کاملی به دست نیامده است، مقصود از غریزه در مجموع رفتار پیچیده و نیاموخته است که مبنای فیزیولوژیکی دارد و حاکی از وجود تکامل است (بیستن ۲۰۰۰) . اینها ملاک های نسبتاً دقیقی است و تا اوایل دهه ۱۹۲۰ تصور در مورد انسان به کار می رفت (برنارد ۱۹۲۴) 
با ظهور رفتارگرایی یادگیری و تاثیر محیط به صورت تبیین‌های قالب درآمدند یکی از عقاید معمول در بین دین گرایان این بود که خدا دین را در نهاد بشر قرار داده است، پس غریزه های مذهبی در کار است. ادعا شده است که این قبیله طیف پهناوری از پدیده ها را در بر می گیرد: جاندار گرایی؛ اسطوره، آیین، عقیده به خدا ،مسیحیت ،ضرورت مناسک روز یکشنبه، طلب آرمان و کمال خود کم بینی و استعداد کسب سایر عقاید رفتار ها و تجربه های دینی مروری بر این ادبیات  داد که در غریزه  دینی به ۳۸ سنخ تقسیم شده است (برنارد ۱۹۲۴) لیکن ابهام تناسب فرهنگی ،و منش فرضی این سنخ آنها نشان داد که عنصر واقعی مورد نظر احتمالاً یادگیری بوده است نه غریزه.

تاثیر محیط و توارث در دین
 بیش از یک قرن ،روانشناسی درگیر این پرسش اساسی بوده است که برخی پدیده‌های روانی آیا حاصل وراثت اند  یا نتیجه تاثیرات محیط. البته این مسئله تقریباً در مورد هر جنبه ای از روانشناسی- هوش، استعداد، پدیده های ادراکی، شخصیت ، اختلال روانی و... مطرح بوده است. آنچه اینک برای ما اهمیت دارد دین است .
 تاثیر محیطی را چگونه از وراثت جدا میکنیم ؟!خروج از این تنگنا  یک راه دارد و آن بررسی دوقلوهاست. می‌توان دوقلوهای همسان را که ژن های آنها صددرصد مشترک است با دوقلوهای ناهمسان (که پنجاه درصد ژنِ مشترک دارند) مقایسه کرد. برخی بررسی‌ها متوجه دوقلو های همسان و ناهمسان بوده است که از بدو تولد یا اندکی بعد از هم جدا شده‌اند محاسبه‌ای محدود در علم وراثت کمی نشان می دهد که ما می توانیم بر اساس فرض های معقول پاره‌ای از امور روانشناختی نظیر دین را که ظاهراً محصول محیط و توارث است تبیین کنیم (فاکنر ۱۹۸۱ رایت ۱۹۵۵)  پژوهش ۱_۳ نمونه‌ای از این نوع بررسی ها نشان می دهد.
پژوهش ۱_۳

تاثیرات وراثتی و محیطی بر نگرش ها، علایق و ارزش‌های دینی؛ بررسی دوقلوهایی که جدا از هم و با هم بزرگ شده اند(والر ،کویتی، بوشار لیکن و تلگن1990)
 والر و همکاران؛ با استفاده از پاسخ گران بررسی مشهور دوقلوها در مینسوتا، توانستند داده هایی درباره پنج معیار نگرش‌ها علایق و ارزش های دینی به دست آورند. مقیاس های معروف اینها بودند؛ بنیادگرایی مذهبی (ویگنز۱۹۶۶) علایق شغلی مذهبی( والر، لیکن و تلگن ۱۹۹۵ )مقیاس فرعی علاقه مذهبی در سیاهه ی علاقه شغلی استرانگ -کمبل(هنسل و کمبل ۱۹۸۵) علایق مذهبی در اوقات فراغت( والر و دیگران ۱۹۹۵) و مقیاس ارزش‌های مذهبی( آلپورت -ورنون و لیندزی 1960)
شرکت‌کنندگان عبارت بودند از ۵۳ جفت دوقلوی یک تخمکی (همسان) و ۳۱ جفت دوقلوی دو تخمکی (ناهمسان) که جدا از هم بزرگ شده بودند. معیارها را به ۴۵۸ جفت دوقلوی همسر و ۳۶۳ جفت دوقلوی ناهمسان نیز عرضه کردند که با هم بزرگ شده بودند تحلیل داده ها نشان داد که حدود ۵۰% دگرگونی در نمره های مربوط به معیارهای مذهبی نتیجه تأثیرات وراثتی است به عبارت دیگر در این بررسی عوامل وراثتی و محیطی از لحاظ تأثیرات مربوط به منابع تمایلات مذهبی با هم مساوی بوده است

پ.ن:
بنده به این امر معتقد هستم که در همه ی افراد غریزه دینی وجود دارد.البته به این نکته اشاره کنم که در حقیقت من غریزه دینی را گرایش فرد به وجود معبود؛الله، میدانم.
درواقع همان فردی که به (God=خالق  )معتقد است؛ بخشی از باور به اللّه است که تکامل نیافته است؛ و نکته حائذ اهمیت در این بخش همان حسی است ذاتی یا غریزیی که فرد نسبت به کسی دارد که میداند کامل تر از اوست،خالق؛مدیر و مدبّر است.
به خودی خود انسان گرایش به معنویت دارد،اما اگر در محیطی قرارگیرد که با این موضوع در تضاد باشد میتواند فرد را به سمت دیگری رهنمود کند.
ینی همانگونه که رفتار گرایان باور دارند (تاثیر محیط را بر فرد )،
بنده نیز بر همین امر معتقد هستم، اما لزوما نمیتوان بر این امر تاکید و تایید کرد که صددرصدمحیط تعیین کننده رفتار آدمی ست ونیز نمیتوان از اینکه محیط پارامتری مهم در تعیین رفتار است غافل شد.
 نفس انسان نیز به عنوان عنصری محرک یا محار کننده تاثیر گذار است.
آزمایش دو قلو ها که کمی قبل تر مطالعه فرمودیدهم میتواند تاییدی هرچند کوتاه بر سخنم باشد.


منبع:

 کتاب روانشناسی دین(مولف:برنارد اسپیلکا و همکاران)

​​​​

خبرگزاری بی بی سی

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ق.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

ام د کاستلابی‌بی‌سی

۱۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۳ فوریه ۲۰۱۳

به روز شده در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۷ مه ۲۰۱۳

محققان می‌گویند افرادی که معتقد به عالم معنا و روحانیت هستند، بیش از افرادی که با تعریف رایج به عنوان مذهبی، لاادری و یا بی خدا شناخته می‌شوند، در معرض مشکلات روحی و روانی قرار دارند. وقتی کسی می‌گوید که "فردی معنوی ولی غیرمذهبی" است، منظورش دقیقاً چه چیزی است؟

معنویت این روزها اصطلاح رایجی است. پرنس چارلز، ولیعهد بریتانیا و اسقف اعظم یورک از آن برای درگیر نشدن در اختلافات مذهبی استفاده می‌کنند.

امروزه بسیاری خود را فردی معنوی می‌خوانند ولی می‌گویند که مذهبی نیستند. به گفته پروفسور مایکل کینگ، از دانشگاه یو سی ال (UCL) در لندن حدود یک پنجم افراد در بریتانیا به این دسته تعلق دارند.

در ایالات متحده، بنا بر سرشماری انجام شده از سوی مجله نیوزویک در سال ۲۰۰۵، این رقم حدود یک چهارم جمعیت است. سرشماری مرکز تحقیقات پیو در ماه اکتبر سال پیش رقم کمتری را نشان می‌دهد: حدود یک پنجم مردم دارای تعلقات مذهبی نیستند و از این میزان ۳۷ درصد خود را معنوی ولی غیرمذهبی می‌دانند.

تحقیقات آقای کینگ نشان می‌دهد که در بریتانیا، احتمال ابتلای افراد "معنوی" به مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب بیشتر است.

البته کسانی با نتایج این تحقیقات مخالف خواهند بود ولی چیزی که مسلم است این است که "معنوی ولی غیرمذهبی‌" بخش بزرگی از باورمندان در غرب را تشکیل می‌دهند.

این تعریف گروه گسترده ای را در خود جای می‌دهد. معنویت طیف گسترده ای است که از مشرک‌ها (پاگان‌) تا معتقدان به کریستال‌های شفابخش و زیرشاخه های دیگر بسیاری را شامل می‌شود.

اما برای میلیون‌ها انسان دیگر، معنویت اصلاً چیز رمزآلودی نیست، بلکه صرفاً این "احساس" است که چیز دیگری نیز در میان است.

افراد معنوی معمولاً رابطه خود با جهان را با شگفتی و حیرت توصیف می‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند که زندگی چیزی بیش از پول، کار، فرزندان و سایر دلمشغولی های روزمره است.

برای آن‌ها لحظه‌هایی در زندگی وجود دارد که نوعی احساس متعالی را بر می انگیزد: طلوع زیبای خورشید، همهمه جمعیت در استادیوم فوتبال و یا قطعه تکاندهنده ای از موسیقی.

اولیور برکمن، نویسنده کتاب "پادزهر"، می‌گوید که اصطلاح "معنوی ولی غیرمذهبی" به نوعی طنز تبدیل شده است، ولی مفهوم آن هنوز قابل دفاع است. او می‌گوید: "برای من معنویت به چیزهایی اشاره دارد که نمی‌توان با کلام توصیفشان کرد. جنبه‌ای از تجربه انسانی وجود دارد که غیرمفهومی است."
به گفته برکمن، این به چیزی بیش از باور اشاره دارد. درست مانند آنچه برای مسیحی‌ها و سایر مذاهب صادق است: عمل ستایش، خود به اندازه باورمندی ارزشمند است.
مایک استایگل یک معلم دبیرستان است که در زندگی شخصی خود پیرو مکتب پاگانیسم است. او به وجود نیرویی ماورایی در طبیعت معتقد است. او می‌گوید: "من فکر می‌کنم که همه چیز با یکدیگر در ارتباط است. من احساس می‌کنم که با طبیعت و با تغییر فصول ارتباط بسیار نزدیکی دارم. حیرت کلمه بسیار خوبی برای توصیف این احساس من است: نوعی احساس احترام عمیق در برابر طبیعت. من می‌توانم با خدای طبیعت ارتباط برقرار کنم."
کالین بکلی، مدیر مؤسسه مدیتیشن تراست، معتقد است که تنها تجربه واقعاً معنوی، سکوت است. او می‌گوید: "بسیاری از اوقات، جرقه تعالی بوسیله طبیعت زده می‌شود: مانند وقتی که به کوهپیمایی می‌رویم. ولی با آموختن مراقبه، می‌توانید آن تجربه متعالی را به آپارتمان خود بیاورید."
ژیل ترِرا یک هنرپیشه است که مذهبی نیست ولی تجربه‌های روزمره تأثیر عمیقی بر روی او می‌گذارد. او می‌گوید: "وقتی به سفر می‌روم، دوست دارم که به یک کلیسا بروم و در آنجا بنشینم. با اینکه با برخی کارهای کلیسای کاتولیک مخالفم، در معماریش و آن همه زحمتی که برای آن کشیده‌اند، زیبایی خاصی می‌بینم. احتمالاً همه اماکن مقدس همین خاصیت را دارند."
به گفته ورنون، این به خودی خود چیز بدی نیست ولی ممکن است ما را با تناقض هایی مواجه کند. شاید به همین دلیل است که تحقیقات نشان می‌دهد که افراد معنوی بیشتر در معرض مشکلات روانی قرار دارند.

او می‌گوید: "شما دارید به یک سفر درونی و ذهنی می‌روید. تلاش برای کشف معانی بزرگ خطراتی نیز در پی دارد. جایزه ای که وعده اش را داده‌اند ارزش زیادی دارد ولی این سفر می‌تواند بسیار دردناک باشد."

خبرگزاری مهر؛دین و روانشناسی باهم تعارضی ندارند

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۵۶ ق.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر

به گزارش خبرگزاری مهر، سومین قسمت از فصل دوم برنامه تلویزیونی «چراغ مطالعه» شنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۹۹ از شبکه چهار سیما به روی آنتن رفت. در این برنامه با حضور حجت الاسلام مسعود آذربایجانی، کتاب «درآمدی بر روانشناسی دین» مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
کوروش علیانی، مجری کارشناس برنامه در ابتدا گفت: آیا این کتاب حمله به روانشناسی و دفاع از دین است؟
مسعود آذربایجانی در پاسخ گفت: بله با این نقد مواجه شده‌ایم. مثلاً بعضی از روانشناس‌ها روی فروید مقداری تعصبی دارند و ما نظریات او درباره روانشناسی دین را مورد نقد قرار دادیم. اگرچه از منابع غربی هم برای این نقد استفاده کردیم، اما برای برخی قابل قبول نبود و متهم به سوگیری شدیم. فروید معتقد بود که دین امری موهوم است و در آینده علم جای آن را می‌گیرد که دیدیم این اتفاق نیفتاد.
نویسنده کتاب«درآمدی بر روانشناسی دین»افزود: برخی از دین‌داران این تصور را دارند که روانشناسی آمده که جایگاه دین را در راهنمایی و مشاوره انسان‌ها را بگیرد. در اصحاب کلیسا در چند دهه این نگاه خیلی رایج بود. از طرفی هم برخی روانشناسان تصور می‌کنند که دین با روانشناسی تضاد دارد در صورتی که واقعیت این نیست. اگر با نگاهی عالمانه به تعریف دین و تعریف روانشناسی نگاه کنیم می‌بینیم که با هم مخالفتی ندارند. دو چارچوب متفاوت دارند اما در جاهایی هم‌پوشانی هم دارند. روانشناسانی مثل یونگ، ویلیام جیمز، پارگامنت و کوینگ معتقدند که دین هم جایگاه خودش را در زندگی انسان دارد و باید آن را به رسمیت بشناسیم.
مجری برنامه در ادامه پرسید: وقتی می‌گوئیم روانشناسی دین، گویا دین دارد برای روانشناسی موضوع می‌شود و ممکن است برای دین‌دار این موضوع کمی گران بیاید که جایگاه دین کوچک شده است.
آذربایجانی پاسخ داد: معادل انگلیسی این تعبیر چنین دیدگاهی را ایجاد نمی‌کند چون در Psychology of Religion دین مضاف‌الیه است. در فارسی هم در واقع مضاف‌الیه است و جایگاه مضاف‌الیه موجب کوچک‌انگاری نمی‌شود. آیا وقتی می‌گوئیم روانشناسی خانواده یا روانشناسی مدرسه، باعث کوچک شدن خانواده یا مدرسه می‌شود؟ اگر بخواهیم دقیق‌تر ترجمه کنیم باید بگوییم روانشناسی دین‌داری؛ Religion در اینجا به معنای احوالات، رفتارها و مناسک دین‌داران است. روان شناسی دین می‌گوید من به آن چیزی که در کتب مقدس است کاری ندارم بلکه وقتی می‌آید در رفتارها و باورهای انسان‌ها قرار می‌گیرد موضوع مطالعه من می‌شود. این دیگر جنبه انسانی دارد و مقدس نیست.
استاد پژوهشگاه حوزه و دانشگاه اضافه کرد: روانشناسی اساساً دانشی است که مربوط به انسان است و نه مربوط به الهیات و تئولوژی. بخشی از حالات و مسائل انسان‌ها رفتارهای دینی انسان‌هاست. در بخش‌های اول این کتاب به تاریخچه روانشناسی دین پرداخته‌ایم و در فصل‌های بعد به سنجش دین‌داری، پیامدها، آثار و فواید دین‌داری و … پرداختیم. چون این کتاب برای یک ترم درسی است مقداری خلاصه شده است و به این معنا نیست که بحث روانشناسی دین محدود به همین نکات است
آذربایجانی ادامه داد: موضوع دیگر این است که آیا دین موجب افزایش سلامت انسان می‌شود یا کاهش آن؟ در روانشناسی دیدگاه‌های مختلف در این زمینه وجود دارد، اما نیاز به سنجش دارد. همچنین آیا دین باعث افزایش خشونت است؟ خشونتی که در برخی دین‌داران مشاهده می‌کنیم آیا از ذات دین‌داری بر می‌خیزد یا مربوط به خوانش ما از دین‌داری یا سوءاستفاده سیاست‌مداران از دین است؟ سوال دیگر این است که دین‌داری مساوی ایمان است و تک‌بعدی است یا دارای ابعاد است؟ نسبت دین و معنویت را هم برخی بحث کرده‌اند. به نظر می‌رسد نسبت این دو عام و خاص من وجه است. یعنی افرادی داریم که دین دارند اما به تجربیات معنوی توجه ندارند و افراد معنوی هم داریم که به دین توجه ندارند. افرادی هم هستند که هم به دین و هم به معنویت توجه دارند.
وی همچنین عنوان کرد: تعریف برخی از معنویت، جستجوی امر قدسی است. برخی امر قدسی را همان خداوند می‌دانند اما ادیان شرقی این نگاه را ندارند. امر قدسی از اول برای انسان‌ها وجود دارد و شیفتگی به آن فراتر از مسائل عادی است. این می‌شود که انسان به سراغ آن می‌رود. روانشناسی دین به این مسائل می‌پردازد که چرا انسان‌ها به سمت دین می‌روند؟ چه آسیب‌هایی در این میان وجود دارد؟ فرایند آن چیست؟ سنجش آن چگونه است؟

چهار مکتب روانشناسی

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ق.ظ | عاطفه فلاح | ۰ نظر


 روانشناسی تاریخی بس طولانی دارد چه بسا از همان خلقت انسان به وجود آمده است ؛ حتی فیلسوفان و پزشکان قدیم همچون افلاطون، سقراط و... نیز دستی بر تحلیل رفتار آدمی داشته‌اند؛ اما اگر بخواهیم به طور دقیق تر نگاهی به تاریخ روانشناسی داشته باشیم بهتر است  قرن های ۱۹ و ۲۰ میلادی بررسی کنیم .
قرن ۱۹ را شاید بتوان به عنوان قرن تحول در ساختار های جهان یاد برد، قرنی پرهیاهو با انقلاب هایی چون در صنعت ، جگ جهانی اول و سپس دوم. انقلاب هایی که سبب شد انسان ها جرات یابند تا خود را از زیر سلطه پادشاهان و فرقه‌ها رها سازند به حقوق بنیادی خود مثل حق سلامت و مسکن مواظبت از خود و دیگران برسند .
در طی این دو قرن نه تنها انسان ها متوجه لزوم و کاربرد علم روانشناسی و روانشناس شدند بلکه تمام علوم و رشته ها پیشرفت چشمگیری را تجربه کردند که اکنون به مبحث  روانشناسی خواهیم پرداخت‌ .
در قرن نوزدهم تفکر علمی در بیشتر کشورهای اروپای غربی به ویژه انگلستان فرانسه و آلمان روبه توسعه بود. هیچ یک از این کشورها نسبت به ابزارهای علمی مورد نظر که به کار گرفته می شدند، جاه طلبی حساسیت یا خوش‌بینی انحصار طلبانه نداشتند.
 پس چرا روانشناسی آزمایشی از آلمان شروع شد ؟!
 تاریخ فکری آلمان در طول یک قرن راه را برای علم روانشناسی آزمایشی هموار کرده بود فیزیولوژی آزمایشی به گونه‌ای استوار استقرار یافته بود ،در واقع آلمان رویکرد استقرایی داشت برخلاف دیگر کشورها که رویکردی قیاسی داشتند.


 

1-سنت  آلمانی 

در این مکتب روانشناسان روانشناسی دین را پیشرفت دادند در آلمان این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود و دیدگاه روانشناختی در مقایسه با موضوع الهیاتی در درجه دوم از اهمیت قرار داشت.

نمیشود از مکتب آلمان گفت و آنرا معرفی کرد و در ابتدا حرفی از "ویلهلم وونت" نزد
شخصی که اولین آزمایشگاه روانشناسی را در سال 1879 در لایپزینگ المان بنیان گذاشت
اما آغاز گر آن شخصی به نام "گستاو تئودور فخنر" است.
 کتاب -عناصر پسیکو فیزیک فخنر- در سال ۱۸۶۰ منتشر شد یعنی دست کم ۱۵ سال پیش از آن که "وونت" چنان که گفته اند روان شناسی را آغاز کند. خود "وونت"نوشت که کار "فخنر"  نشانگر «نخستین پیروزی» در روانشناسی آزمایشی بوده است.
هدف "وونت" این بود که روانشناسی را به عنوان یک علم مستقل رواج دهد.
در طول سال‌های ۱۹۰۰ به بعد علوم مختلف از جمله روانشناسی پیشرفت چشمگیری داشت چرا که شرایط جامعه به گونه ای در حال تغییر بود روانشناسان زیادی فعالیت‌های خود را گسترش دادند یکی از آنها " اوزوالد کوپله " بود ایشان -مکتب وزبورگ- را مطرح کردند، و همچنین ایشان در ابتدا پیرو "وونت" بود اما بعد ها روش خود را عوض کرد و در تمام مدت اشتغالش به روانشناسی درباره مسائلی کارکرد که روانشناسی "وونت" آنها را نادیده گرفته بود.

مکتب فرانکفورت 
در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط "ماکس هورکهایمر"در قالب یک انجمن پژوهش‌های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد. عمده فعالیت این مکتب در زمینه‌های مربوط به فلسفهٔ علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستیاست.
 این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش "کارل مارکس" و "زیگموند فروید" انجام داده است.


 

2-سنت انگلیسی آمریکایی

 نگاه تجربی و آزمایشگاهی به دین و نگاه توصیفی در مطالعات دینی مهم ترین ویژگی این سنت است.

زیگموند فروید
جزو ۱۰ دانشمند مطرح جهان در قرن ۲۰ است که هنوز پس از سال های طولانی نظریاتش مطرح است.
 وی پزشک و عصب‌شناس اتریشی است که پایه‌گذار و پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود.
روانکاوی روشی درمانی در روانشناسی است.
"فروید"با بیان مفهوم ناخودآگاه و ارائه‌ نظریات مختلف در این زمینه مسیر جدیدی را در روانشناسی باز کرد.

کارل گوستاو یونگ
 
فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس بود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی شناخته می‌شود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فرویدناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.»
"یونگ" بعضی از معروف‌ترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده که از آثار مهم او می‌توان به روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا،  ناخودآگاه جمعی و کهن الگو ها و... اشاره کرد.

ای.بی.تیچنر
 روانشناسی انگلیسی است و  شخصی بود  که نظام فکری وونت را از آلمان به آمریکا انتقال داد اما در عین حال که می‌گفت یکی از پیروان وفادار وونت است مطالب را به طور کلی دگرگون ساخت و رویکرد خود را به نام _ساخت‌گرایی_ عرضه کرد.

فرانسیس گالتون
 
روانشناسی آمریکایی که با کارهای خود درباره مسائل مربوط به وراثت ذهنی و تفاوتهای فردی در ظرفیت یا توان انسانی روح تکامل را به نحو موثر در روانشناسی دمید "گالتون" از هوشی فوق العاده و اندوخته‌های از اندیشه‌های بدی برخوردار بود محدودی از زمینه‌هایی که او مورد بررسی قرار داد عبارتند از اثر انگشت که نیروی پلیس از آن برای مقاصد شناسایی استفاده کرد و توزیع جغرافیایی، مد.
  همچنین وراثت ذهنی که "گالتون" اولین کتاب مهم خود را در حیطه روانشناسی نبوغ ارثی بود در سال ۱۸۶۹ منتشر کرد این کتاب بشدت داروین را تحت تاثیر خود قرار داد
گالتون روشهای آماری را تدوین کرد و همچنین مبدع آزمونهای روانی بود و از تصویر سازی ذهنی در پرسشنامه های روانشناختی استفاده نمود

تا حدود ۱۹۰۰ روانشناسی در ایالات متحد امریکا ویژگی خاص خود را یافته بود متمایز از روانشناسی و ساخت گرایی تیچنر که هیچ یک از آنها با هدف یا سودمندی کارکرد هوشیاری کاری نداشت جنبش ساختارگرایی که از کارهای داروین و گالتون تکامل یافته بود به جای ساختار یا محتوای فرایندهای هوشیار بر چگونگی عمل این فرایندها تاکید داشت.


 

3-سنت فرانسه

عمده مساعدت دانشمندان فرانسوی در زمینه روانشناسی دین آثاری است که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه کرده‌اند این مکتب بزرگترین آسیب شناسان را در خود پرورش داد از جمله ژان مارتین  و شارکو

پیر ژانه:
روان‌پزشک فرانسوی. شهرت او به‌سبب آثار جامعش در زمینۀ روان‌رنجوری است. نخستین تحقیقات او بر روان‌سُستی (ضعف‌ روانی)متمرکز بود و این اصطلاح را برای توصیف اضطراب، هراس و اختلالات وسواسی به‌‌کار برد. نظریۀ جامعی دربارۀ رشد تدوین کرد، مبنی بر این‌که رفتارهای نابهنجار و روان‌پریشی‌ها ناشی از شکست شخص در یکپارچه‌سازی کامل عملکردهای روان‌شناختی وابسته به یک مرحلۀ خاص از رشد  تدوین کرد.  از مهم‌ترین آثار او: روان‌رنجوری و عقاید ثابت؛ وسواس و ضعف روانی؛ روان‌رنجوری‌ها.

ژان پیاژه :
روان‌شناس، زیست‌شناس و شناخت‌شناس فرانسوی-زبانِ سوئیسی بود که به خاطر کارهایش درروان‌شناسی رشد و شناخت‌شناسی شهرت یافته‌است، از جمله نظریه رشد مرحله‌ای پیاژه.

کاربرد تئوری پیاژه برای آموزش:

آموزگار نباید بکوشد تا دانش به کودک تحمیل شود بلکه باید موضوعاتی بیابد که کودک را برانگیزد و علاقه او را جلب کند و سپس بگذارد خود کودک به تنهایی مسائل را حل نماید.


 

4-روسیه

یکی از مهمترین افراد و روانشناسان موثر در مکتب روسیه میتوان به " ایوان پتروویچ پاولف" اشاره کرد
کار "پاولف"در زمینه یادگیری کمک کرد که تداعی گرایی از کاربرد سنتی خود با اندیشه های ذهنی ، به ترشحات بزاقی و حرکات ماهیچه ای کمیت پذیر و عینی تغییر یابد در نتیجه کار پاولف راه جدیدی برای پژوهش رفتار و وسیله ای برای کنترل و تغییر آن در اختیار جان بی واتسون قرارداد
 یکی از پژوهش های مهم پاولف در زمینه بازتاب های شرطی بود که به سبب آن جایزه نوبل را نیز دریافت کرد
وی همچنین بازتابهای متداعی را مطرح نمود .



منابع:

https://www.asriran.com/fa/news/255777/تاریخچه-روان-شناسی-در-جهان

کتاب تاریخ روانشناسی نوین تالیف: شولتز